نامه ای عاشقانه از دکتر علی شریعتی
با تو ، همه ی رنگ های این سرزمین مرا نوازش می کند با تو ، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند با تو ، کوه ها حامیان وفادار خاندان من اند با تو ، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند و ابر ، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند و طناب گاهواره ام را مادرم ، که در پس این کوه ها همسایه ی ماست در دست خویش دارد
با تو ، دریا با من مهربانی می کند با تو ، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند با تو ، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند با تو ، من با بهار می رویم با تو ، من در عطر یاس ها پخش می شوم با تو ، من در شیره ی هر نبات می جوشم با تو ، من در هر شکوفه می شکفم با تو ، من در هر طلوع لبخند می زنم ، در هر تندر فریاد شوق می کشم ، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم ، در نای جویباران زمزمه می کنم با تو ، من در روح طبیعت پنهانم با تو ، من بودن را ، زندگی را ، شوق را ، عشق را ، زیبایی را ، مهربانی پاک خداوندی را می نوشم با تو ، من در خلوت این صحرا ، درغربت این سرزمین ، درسکوت این آسمان ، در تنهایی این بی کسی ، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم ، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من اند و اندام هر صخره مردی از خویشان من است و نسیم قاصدان بشارت گوی من اند و بوی باران ، بوی پونه ، بوی خاک ، شاخه ها ی شسته ، باران خورده ، پاک ، همه خوش ترین یادهای من ، شیرین ترین یادگارهای من اند . بی تو ، من رنگ های این سرزمین را بیگانه می بینم بی تو ، رنگ های این سرزمین مرا می آزارند بی تو ، آهوان این صحرا گرگان هار من اند بی تو ، کوه ها دیوان سیاه و زشت خفته اند بی تو ، زمین قبرستان پلید و غبار آلودی است که مرا در خو به کینه می فشرد ابر ، کفن سپیدی است که بر گور خاکی من گسترده اند و طناب گهواره ام را از دست مادرم ربوده اند و بر گردنم افکنده اند
بی تو ، دریا گرگی است که آهوی معصوم مرا می بلعد بی تو ، پرندگان این سرزمین ، سایه های وحشت اند و ابابیل بلایند بی تو ، سپیده ی هر صبح لبخند نفرت بار دهان جنازه ای است بی تو ، نسیم هر لحظه رنج های خفته را در سرم بیدار می کند بی تو ، من با بهار می میرم بی تو ، من در عطر یاس ها می گریم بی تو ، من در شیره ی هر نبات رنج هنوز بودن را و جراحت روزهایی را که همچنان زنده خواهم ماند لمس می کنم . بی تو ، من با هر برگ پائیزی می افتم بی تو ، من در چنگ طبیعت تنها می خشکم بی تو ، من زندگی را ، شوق را ، بودن را ، عشق را ، زیبایی را ، مهربانی پاک خداوندی را از یاد می برم بی تو ، من در خلوت این صحرا ، درغربت این سرزمین ، درسکوت این آسمان ، درتنهایی این بی کسی ، نگهبان سکوتم ، حاجب درگه نومیدی ، راهب معبد خاموشی ، سالک راه فراموشی ها ، باغ پژمرده ی پامال زمستانم . درختان هر کدام خاطره ی رنجی ، شبح هر صخره ، ابلیسی ، دیوی ، غولی ، گنگ وپ رکینه فروخفته ، کمین کرده مرا بر سر راه ، باران زمزمه ی گریه در دل من ، بوی پونه ، پیک و پیغامی نه برای دل من ، بوی خاک ، تکرار دعوتی برای خفتن من ، شاخه های غبار گرفته ، باد خزانی خورده ، پوک ، همه تلخ ترین یادهای من ، تلخ ترین یادگارهای من اند .
دکتر علی شریعتی |