ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
سکوت سرشار از ناگفته هاست
دلتنگیهای آدمی را باد ترانهیی میخواند،
رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد،
و هر دانهی برفی به اشکی نریخته میماند.
سکوت سرشار از سخنان ناگفته است؛
از حرکات ناکرده،
اعتراف به عشقهای نهان ،
و شگفتیهای به زبان نیامده،
دراین سکوت حقیقت ما نهفته است؛
حقیقت تو و من.
برای تو و خویش
چشمانی آرزو میکنم،
که چراغها و نشانهها را در ظلماتمان ببیند.
گوشی
که صداها و شناسهها را در بیهوشیمان بشنود.
برای تو و خویش
روحی
که اینهمه را در خود گیرد و بپذیرد.
و زبانی
که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد،
و بگذارد از آنچیزها که در بندمان کشیدهاست سخن بگوییم.
گاه آنچه که ما را به حقیقت میرساند،
خود از آن عاریست!
زیرا تنها حقیقت است که رهایی میبخشد.
از بختیاری ماست شاید
که آنچه میخواهیم یا به دست نمیآید،
یا از دست میگریزد.
میخواهم آب شوم در گسترهی افق؛
آنجا که دریا به آخر میرسد،
و آسمان آغاز می شود.
میخواهم با هر آنچه مرا در بر گرفته یکی شوم.
حس میکنم می دانم؛
دست می سایم و میترسم؛
باورمیکنم و امیدوارم؛
که هیچچیز با آن به عناد برنخیزد.
میخواهم آب شوم در گسترهی افق؛
آنجا که دریا به آخر میرسد،
و آسمان آغاز می شود.
لطفا ادامه شعر را در ادامه مطلب بخوانید