ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
شعر سهراب سپهری
گر چه میدونم همه شما اینو حفظ شدید
ولی چون همیشه زمزمه میکنم
اینجا گذاشتم
یاد سهراب گرامی باد
**********
آب را گل نکنیم :
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب .
یا که در بیشه دور، سیرهای پر میشوید .
یا در آبادی ، کوزهای پر میگردد .
آب را گل نکنیم :
شاید این آب روان ، میرود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی .
دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرود برده در آب .
زن زیبایی آمد لب رود ،
آب را گل نکنیم :
روی زیبا دو برابر شده است .
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست ، چه صفایی دارند !
چشمهھاشان جوشان ، گاوھاشان شیرافشان باد !
من ندیدم دھشان ،
بی گمان پای چپرھاشان جا پای خداست .
ماھتاب آنجا ، میکند روشن پھنای کلام .
بی گمان در ده بالادست ، چینه ھا کوتاه است .
مردمش میدانند ، که شقایق چه گلی است .
بی گمان آنجا آبی ، آبی است .
غنچه ای میشکفد ، اھل ده با خبرند .
چه دھی باید باشد !
کوچه باغش پر موسیقی باد !
مردمان سر رود ، آب را می فھمند .
گل نکردندش ، ما نیز
آب را گل نکنیم.
۰۰۰۰۰۰۰۰ دل خوش سیری چند?