شیرکلا وطن من

شیرکلا روستایی در دل طبیعت سرسبز و شالیزارهای مازندرانwww.shirkola.ir

شیرکلا وطن من

شیرکلا روستایی در دل طبیعت سرسبز و شالیزارهای مازندرانwww.shirkola.ir

آدم های خوب


مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظه*ی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشت*هاش به دست*هایت یک فشار کوچک می دهد… چیزی شبیه یک بوسه!

مثل آن راننده تاکسی*ای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند می گوید: روز خوبی داشته باشی.

آدم*هایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان می شوی، دستپاچه رو بر نمی*گردانند، لبخند می زنند و هنوز نگاهت می کنند.

آدم*هایی که حواسشان به بچه های خسته ی توی مترو هست، بهشان جا می دهند، گاهی بغلشان می کنند.

دوست هایی که بدون مناسبت کادو می خرند، مثلا می گویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتریادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.

آدم*هایی که از سر چهار راه نرگس نوبرانه می خرند و با گل می روند خانه.

آدم*های پیامک*های آخر شب، که یادشان نمی رود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدم*های پیامک*های پُر مهر بی بهانه، حتی اگر با آن ها بدخلقی و بی حوصلگی کرده باشی.

آدم*هایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی می زنند که مثلا تو را می خوانم و بعد از هر یادداشت غمگین خط*هایی می نویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمی آوردند.

آدم*هایی که حواسشان به گربه ها هست، به پرنده ها هست.

آدم*هایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف می کنند که غریبگی نکنی.

آدم*هایی که خنده را از دنیا دریغ نمی کنند، توی پیاده رو بستنی چوبی لیس می زنند و روی جدول لی لی می کنند.

همین*ها هستند که دنیا را جای بهتری می کنند برای زندگی کردن…

تنهایی از دکتر شریعتی


دکتر شریعتی:

یاد گرفتم با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند.
با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه میکند.از حسود دوری کنم چون اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود.
تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح میدهم.


یادش گرامی باد

خط تیره زندگی

من ازمردی میگویم که عهده دارشده بود

درمراسم تدفین دوستی سخن بگوید

اوبه تاریخ های سنگ مزاراواشاره کرد


ازاغاز....تاپایان


او یاداورشد که اولی تاریخ زادروزوی است
 
واشک ریزان ازتاریخ بعدی سخن گفت

اما اوگفت انچه بیش ازهمه اهمیت دارد

خط تیره ی بین ان دوتاریخ است..

(1350_1382)



زیرااین خط تیره تمام مدت زمانی رانشان میدهد

که اوبرروی زمین میزیست...

واکنون فقط کسانی که به اوعشق می ورزیدند

می دانندکه ارزش این خط کوچک برای چیست.



زیرااهمیتی نداردکه دارایی ما چقدراست

اتومبیل ها...خانه ها...پول نقد...

انچه اهمیت دارداین است که چکونه زندگی میکنیم..

وچگونه عشق می ورزیم وچگونه خط تیره ی خود راصرف می کنیم!!


بنابراین دراین باره سخت بیندیشید


ایاچیزهایی درزندگیتان هست که بخواهید تغییردهید؟؟


چون ابدا نمیدانید چه زمانی باقی مانده است

که بتوانید ان راازنوبسازید.


اگرفقط میتوانستیم طوری اهسته حرکت کنیم

که انچه را درست و حقیقی است دریابیم

.
همیشه کوشش کنیم تابفهمیم که..

دیگران چه احساسی دارند!؟


ودرخشمگین کردن "کمترعجله کنیم

وقدردانی بیشتری ازخودنشان دهیم

ودرزندگی خود به دیگران چنان عشق بورزیم

که هرگزقبلاعشق نورزیده ایم!!


بااحترام رفتارکنیم

بیشترلبخندبزنیم

ایاسرافرازخواهیدبودازانچه میگویند؟
    

  
شماخط تیره ی خودراچگونه صرف کرده اید؟؟؟!!!

آب را گل نکنیم ...

شعر سهراب سپهری

گر چه میدونم همه شما اینو حفظ شدید

ولی چون همیشه زمزمه میکنم

اینجا گذاشتم

یاد  سهراب گرامی باد

**********


آب را گل نکنیم :
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب .
یا که در بیشه دور، سیرهای پر میشوید .
یا در آبادی ، کوزهای پر میگردد .
آب را گل نکنیم :
شاید این آب روان ، میرود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی .
دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرود برده در آب .
زن زیبایی آمد لب رود ،
آب را گل نکنیم :
روی زیبا دو برابر شده است .
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست ، چه صفایی دارند !
چشمهھاشان جوشان ، گاوھاشان شیرافشان باد !
من ندیدم دھشان ،
بی گمان پای چپرھاشان جا پای خداست .
ماھتاب آنجا ، میکند روشن پھنای کلام .
بی گمان در ده بالادست ، چینه ھا کوتاه است .
مردمش میدانند ، که شقایق چه گلی است .
بی گمان آنجا آبی ، آبی است .
غنچه ای میشکفد ، اھل ده با خبرند .
چه دھی باید باشد !
کوچه باغش پر موسیقی باد !
مردمان سر رود ، آب را می فھمند .
گل نکردندش ، ما نیز
آب را گل نکنیم.