شیرکلا وطن من

شیرکلا روستایی در دل طبیعت سرسبز و شالیزارهای مازندرانwww.shirkola.ir

شیرکلا وطن من

شیرکلا روستایی در دل طبیعت سرسبز و شالیزارهای مازندرانwww.shirkola.ir

۲۵ ترفند در فتو شاب

کسانی که به گرافیک و نرم افزارهای آن علاقه دارند حتما نام فتوشاپ ، نرم افزار معروف Adobe را زیاد شنیده اند. شاید بسیاری این نرم افزار را بهترین برنامه برای اصلاح و تغییرات عکس های خود بدانند. پس دست به کار شوید و 25 ترفند بسیار مفید درباره این نرم افزار را بیاموزید.  

نکته 1 : چگونه یک قسمت از یک سند را که از چند لایه تشکیل شده کپی کنیم : وقتی منطقه ای از یک سند را انتخاب کنید و برای انجام عمل کپی کلیدهای Ctrl+C را می فشارید آن منطقه تنها از لایه انتخابی کپی می شود . اما اگر شما بخواهید از تمام اجزای لایه ها در آن قسمت در یک لایه جدید کپی داشته باشید می توانید با افزودن کلید Shift به کلیدهای Ctrl+C این کار را انجام دهید .  

نکته 2 : اسناد خود را در کنار هم مشاهده کنید : در ابتدای تاریخ فوتوشاپ ( زمان زندگی دایناسورها ) وقتی تعدادی سند را باز می کنید فوتوشاپ آنها را به صورت جلوی هم نمایش می دهد . یعنی تصاویر یکی پس از دیگری در جلوی هم باز می شوند که این روش Cascading نام دارد . اما اگر بخواهید به طور مثال 4 تصویر باز شده خود را کنار هم قرار دهید کافیست از منوی Windows منوی Documents را باز کرده و گزینه Tile را انتخاب کنید .  

نکته 3 :   

بقیه در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

نکته

مانعى در مسیر

در روزگار قدیم، پادشاهى سنگ بزرگى را که در یک جاده اصلى قرار داد. سپس در گوشه‌اى قایم شد تا ببیند چه کسى آن را از جلوى مسیر بر می‌دارد. برخى از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌هاى خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیارى از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کارى به سنگ نداشتند.

سپس یک مرد روستایى با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعى کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌هاى زیاد بالاخره موفق شد. هنگامى که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌اى زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌هاى طلا بود و یادداشتى از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسى است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایى چیزى را می‌دانست که بسیارى از ما نمی‌دانیم  

«هر مانعى = فرصتى»

آرزو

یکی از بستگان خدا

شب عید بود و هوا، سرد و برفی.

پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد.در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد. خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد.

-    آهای، آقا پسر!

پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد. پسرک با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید:

شما خدا هستید؟

-    نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم!

-  آها، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید!

تغییر

مرد کور

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است. حتی برای کوچکترین