ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
من ازمردی میگویم که عهده دارشده بود
درمراسم
تدفین دوستی سخن بگوید
اوبه
تاریخ های سنگ مزاراواشاره کرد
ازاغاز....تاپایان
او یاداورشد که
اولی تاریخ زادروزوی است
واشک
ریزان ازتاریخ بعدی سخن گفت
اما
اوگفت انچه بیش ازهمه اهمیت دارد
خط
تیره ی بین ان دوتاریخ است..
(1350_1382)
زیرااین
خط تیره تمام مدت زمانی رانشان میدهد
که
اوبرروی زمین میزیست...
واکنون
فقط کسانی که به اوعشق می ورزیدند
می
دانندکه ارزش این خط کوچک برای چیست.
زیرااهمیتی
نداردکه دارایی ما چقدراست
اتومبیل
ها...خانه ها...پول نقد...
انچه اهمیت دارداین است که چکونه زندگی میکنیم..
وچگونه عشق می ورزیم وچگونه خط تیره ی خود راصرف می کنیم!!
بنابراین
دراین باره سخت بیندیشید
ایاچیزهایی درزندگیتان هست که بخواهید تغییردهید؟؟
چون
ابدا نمیدانید چه زمانی باقی مانده است
که
بتوانید ان راازنوبسازید.
اگرفقط
میتوانستیم طوری اهسته حرکت کنیم
که
انچه را درست و حقیقی است دریابیم
.همیشه کوشش کنیم تابفهمیم که..
دیگران
چه احساسی دارند!؟
ودرخشمگین
کردن "کمترعجله کنیم
وقدردانی
بیشتری ازخودنشان دهیم
ودرزندگی
خود به دیگران چنان عشق بورزیم
که
هرگزقبلاعشق نورزیده ایم!!
بااحترام
رفتارکنیم
بیشترلبخندبزنیم
ایاسرافرازخواهیدبودازانچه
میگویند؟
شماخط تیره ی خودراچگونه صرف کرده اید؟؟؟!!!
پشت هیچستانم .
پشت هیچستان جایی است.
پشت هیچستان رگ های هوا ،
پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،
از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .
روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است
که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم
پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست .
به سراغ من اگر می آیید،
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد چینی نازک تنهایی من.
************
یاد سهراب سپهری گرامی باد
شعر سهراب سپهری
گر چه میدونم همه شما اینو حفظ شدید
ولی چون همیشه زمزمه میکنم
اینجا گذاشتم
یاد سهراب گرامی باد
**********
آب را گل نکنیم :
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب .
یا که در بیشه دور، سیرهای پر میشوید .
یا در آبادی ، کوزهای پر میگردد .
آب را گل نکنیم :
شاید این آب روان ، میرود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی .
دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرود برده در آب .
زن زیبایی آمد لب رود ،
آب را گل نکنیم :
روی زیبا دو برابر شده است .
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست ، چه صفایی دارند !
چشمهھاشان جوشان ، گاوھاشان شیرافشان باد !
من ندیدم دھشان ،
بی گمان پای چپرھاشان جا پای خداست .
ماھتاب آنجا ، میکند روشن پھنای کلام .
بی گمان در ده بالادست ، چینه ھا کوتاه است .
مردمش میدانند ، که شقایق چه گلی است .
بی گمان آنجا آبی ، آبی است .
غنچه ای میشکفد ، اھل ده با خبرند .
چه دھی باید باشد !
کوچه باغش پر موسیقی باد !
مردمان سر رود ، آب را می فھمند .
گل نکردندش ، ما نیز
آب را گل نکنیم.